قارچ ها ناجیان ساکنان زمین در فجایع آخرالزمانی
نزدیک به ۶۶ میلیون سال قبل، شهاب سنگی از جو زمین عبور و به کف دریا برخورد کرد. در اثر این برخورد، انفجاری رخ داد که قدرت آن ۶،۵۰۰ برابر بیشتر از بمب هسته ای بود که آمریکا بر روی شهر هیروشیما رها کرد.
نزدیک به ۶۶ میلیون سال قبل، شهاب سنگی از جو زمین عبور و به کف دریا برخورد کرد. در اثر این برخورد، انفجاری رخ داد که قدرت آن ۶،۵۰۰ برابر بیشتر از بمب هسته ای بود که آمریکا بر روی شهر هیروشیما رها کرد.
اگر حالا نگاهی به کتاب های درسی جدید بیندازید، شاید با مطالبی مواجه شوید که با آنچه شما در دوران مدرسه خوانده بودید کمی متفاوت باشد. علم مجموعه ای از دانش است که پیوسته در حال رشد و تغییر است. اکتشافات یا تحقیقات جدید اغلب به ایجاد تغییراتی در نظریات قدیمی می انجامند و گاهی هم به کلی آن ها را باطل می کنند. این بدان معنی است که بعضی «حقایق» علمی که در مدرسه یاد گرفتید دیگر لزوماً صحت ندارند. برای مثال، دایناسورها احتمالاً آن شکلی نبودند که در کتاب های درسی شما به تصویر کشیده شده بودند، یا اینکه ریشه ی انسان های نوین شاید آنقدرها که به شما گفته شده بود خالص نباشد، و یا بسیاری از توصیه هایی که در مورد تغذیه و ورزش به شما شده دیگر به کلی مردود باشد. در ادامه به حقایق علمی ای می پردازیم که دیگر درست نیستند.
هر کسی برداشت متفاوتی از ایموجی ها دارد. ایموجی ها کمک می کنند بدون اینکه لازم باشد حرف زیادی بزنیم، هر احساسی را ابراز کنیم، اما گاهی هم نمی توانیم از حرف یا احساس اصلی کسی که از آن ها استفاده کرده سر در بیاوریم. تنها نکته ی واضحی که وجود دارد این است که این تصاویر به جزئی از زندگی ما تبدیل شده اند. از آنجایی که این صورتک ها و نمادها جایگاه ویژه ای در فرهنگ اینترنت پیدا کرده اند، خوب است معنای درست آن ها را یاد بگیریم. در ادامه به معانی پنهان تعدادی از بحث برانگیزترین ایموجی ها می پردازیم که برای بسیاری هنوز یک سؤال است.
سریال مورد انتظار The Mandalorian (ماندالورین) که نشات گرفته از دنیای جنگ ستارکان است؛ امسال در مراسم D23 دیزنی حضور داشت و با تریلری هیجانانگیز از آن رونمایی شد.
اولین سریال لایو اکشن از دنیای «جنگ ستارگان» که سالها پس از اتفاقات فیلم Return of the Jedi به وقوع میپیوندد، ماجرای یک مزدور ماندالوری را در نقاط بسیار دور کهکشان به تصویر میکشد. تریلر این مجموعه که جمعه طی مراسم D23 پخش شد، از نظر بصری شباهتهای بسیاری به سهگانه اصلی دارد و مضمون آن بیش از آنکه تجلی نبرد خیر و شر باشد، به بعد تاریکتر جهان جنگ ستارگان میپردازد. ماندالورین توسط جان فاورو ساخته شده و از استعداد کارگردانانی چون تایکا وایتیتی و دیو فیلونی بهره میبرد.
به نظر میرسد که این سریال خود را با نبرد ابدی جدایها و سیثها و دغدغههای همیشگی جمهوری، جداییخواهها و نیروهای امپراطوری درگیر نمیکند. در اولین صحنه این تریلر میبینیم که امپراطوری دارث سیدیوس به پایان راه خود رسیده است و استورمتروپرها دیگر جایی در کهکشان ندارند.
در فاصله سیساله میان داستان دو فیلم Return of the Jedi (بازگشت جدای) و The Force Awakens (نیرو برمیخیزد)، اتفاقات زیادی رخ داده که در هالهای از ابهام قرار دارد. قبل از خرید فرانچایز استار وارز توسط دیزنی، EU (دنیای گسترشیافته) به رسمیت شناخته میشد و صدها رمان در مورد وقایع بعد از سقوط امپراطوری و ظهور جمهوری جدید نوشته شده بود. هم اکنون، تنها چند کتاب و کمیک به وقایع بعد از بازگشت جدای میپردازد؛ و این یعنی جان فاورو فضای زیادی برای روایت داستان خود و به تصویر کشیدن گوشهای متفاوت از Outer Rim دارد.
در ماندالورین دنیایی را میبینیم که به خاطر سقوط امپراطوری و تقلای جمهوری جدید برای برقراری نظم در گوشه و کنار منظومههای محلی، پر از آشفتگی و هرج و مرج شده است. شخصیت اصلی این سریال (با نقشآفرینی پدرو پاسکال، بازیگر سریال Game of Thrones) مزدوری اهل سیاره ماندالور است. همانطور که میدانید، ماندالور یکی از سیارات مهم و حیاتی در نبرد کلونها (Clone Wars) بود و قرار است حضور پررنگی در فصل هفتم سریال Star Wars: The Clone Wars به کارگردانی دیو فیلونی داشته باشد.
از تریلر سریال ماندالورین میتوان برداشت کرد که جان فاورو دنیای استار وراز را به سمتی تاریکتر و جدیتر میبرد. حتی از بعضی نماهای تریلر میتوان این را استنباط کرد که مجموعه مذکور مانند اکثر آثار جهان استار وارز، برای همه سنین مناسب نیست و محتوای آن بخش خاصی از هواداران این مجموعه را مورد هدف قرار داده است.
فاورو در مصاحبهای با هالیوود ریپورتر در این باره گفت:
من به ایده The Mandalorian علاقه زیادی داشتم. در این مجموعه شما شاهد آن سوی سکه و جهت تاریکتر و عجیبغریب استار وارز هستید؛ جنبه مد مکسی آن! در این سریال دنیایی کوچکتر به همراه شخصیتهایی کاملا جدید به تصویر کشیده میشوند.
جهان استار وارز با الهام از فرانچایز Flash Gordon و فیلمهای سامورایی آکیرا کوروساوا خلق شد و جرج لوکاس (خالق این مجموعه) همیشه آن را به عنوان اثری وسترن-فضایی میدید. از طرفی، جان فاورو هم با این سبک بیگانه نیست؛ مثلا، در فیلم «آیرن من» تونی استارک با نجات روستایی در افغانستان مصداق و نمونهای از یک قهرمان وسترن تعریف میشود. همچنین فیلم Cowboys and Aliens به کارگردانی فاورو گواهی بر تعهد و علاقه این کارگردان به سبک وسترن است. ظاهرا فاورو با ساخت ماندالورین دارد تلاشهای پیشین خود در سبک وسترن را به درجهای عالی و بینقص نزدیک میکند.
در طول تریلر، میبینیم که شخصیت پدرو پاسکال حتی یک کلمه هم حرف نمیزند و همچنین نامی برای وی ذکر نمیشود. این عناصر قطعا هواداران اصیل سینمای کلاسیک را به یاد کلینت ایستوود در سهگانه «دلار» میاندازد. شاید اگر عناصر فضایی، بیگانگان و سفینهها را از سریال ماندالورین حذف کنیم، صرفا یک اثر وسترنِ ناب باقی بماند. به هرحال The Mandalorian قصد دارد هواداران را به سمت و سوهای جدیدی ببرد و وسعت دید آنان از دنیای مجموعه استار وارز را گسترش دهد. جان فاورو نیز با استعداد و نبوغ خودش و همچنین پشتیبانی بسیاری که دارد – از تیم پشت دوربین گرفته تا مسئولان لوکاسفیلم و بازیگران – میتواند تجربه جدید را برای همه مخاطبان شیرین، جذاب و دلچسب کند. با توجه به اینکه پیش از نمایش فصل اول، کارهای مربوط به تولید فیلم دوم هم آغاز شده، مشخصا لوکاسفیلم اعتماد زیادی به تواناییهای فاورو داشته و از موفقیت ماندالورین اطمینان دارد.
در طول تریلر پخششده، غیر از کاراکتر اصلی میتوانیم شخصیتهای دیگری نظیر گریف کارگا (کارل ویترز)، کارا دون (جینا کارانو) و IG-88 را مشاهده کنیم. IG-88 از شخصیتهای شناختهشده در استار وارز محسوب میشود که در در طول تریلر کنار ماندالورین هم قرار گرفته بود؛ وی یک دروید مزدور یا جایزهبگیر است که اولین بار در The Empire Strikes Back (محصول ۱۹۸۰) معرفی شد. با توجه به تاریخچه این کاراکتر و رابطهاش با بوبا فت گمانهزنیهایی وجود دارد که شاید این شخصیت قدیمی و باسابقه هم در سریال جدید ایفای نقش کند. بوبا فت در Return of the Jedi – ظاهرا – از میان رفت اما سال گذشته خبرهایی از یک پروژه سینمایی با محوریت این کاراکتر بودیم که متاسفانه پس از مدتی کنسل شد. اما این نشان میدهد لوکاسفیلم برای این کاراکتر برنامههایی داشته و کار او در جهان استار وارز به پایان نرسیده است. به هرحال سبک شخصیتی و کاری ماندالورین و بوبا فت شباهتهای بسیاری دارد و بعید نیست شاهد حضور این کاراکتر در سریال مذکور باشیم.
در نهایت، سریال The Mandalorian چشمانتظاران بسیاری دارد و جهان استار وارز نه تنها با این مجموعه شکل و شمایل کاملتری به خود میگیرد، بلکه با توجه به آن گپ و فاصله ۳۰ ساله میان «بازگشت جدای» و «نیرو برمیخیزد» ساخت آن ضروری هم به نظر میرسید. در کنار پدرو پاسکال، هنرپیشگان دیگری چون امید ابطهی (سریال American Gods)، جینا کارانو (ددپول، سریع و خشن ۶)، امیلی اسولو (سوپرنچرال) و تایکا وایتیتی (به عنوان صداپیشه) در این سریال حضور دارند. طبق تایید رسمی سران دیزنی، اولین فصل از سریال ماندالورین همزمان با شروع بهکارِ سرویس دیزنی پلاس، یعنی ۱۲ نوامبر سال جاری (۲۱ آبان ماه) منتشر خواهد شد. لازم به ذکر است که این مجموعه هم مانند دیگر سریالهای دیزنی پلاس از قبیل «لوکی» و «ونداویژن» شامل هشت قسمت خواهد بود.
بر اساس اطلاعاتی که در سطح اینترنت منتشر شده، کمپانی A24 در حال به پایان رساندن مذاکرات با واکین فینیکس برای ایفای نقش در یک فیلم درام بدون عنوان نهایی است.
وظیفه کارگردانی این فیلم بر عهده مایک میلز خواهد بود که بیشتر از همه او را به خاطر ساخت فیلمهای موفقی مثل زنان قرن بیستم و تازهکارها میشناسیم. مایلز پیش از این برای نوشتن فیلم زنان قرن بیستم موفق به کسب نامزدی جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه اورجینال شده بود.
واکین فینیکس این روزها به خاطر بازی در فیلم جوکر دوباره حسابی بر سر زبانها افتاده. فیلم جوکر برنده شیر طلایی جشنواره ونیز شد و واکین فینیکس هم از شانسهای اصلی کسب جایزه بهترین بازیگر مرد در اسکار ۲۰۲۰ محسوب میشود. فیلم سینمایی جوکر ۱۲ مهر ماه به صورت جهانی اکران خواهد شد.
فینیکس که پیش از این سه بار برای بازی در فیلمهای گلادیاتور، The Master و Walk The Line نامزد جذب جایزه اسکار شده بود اما در هیچکدام موفق به کسب این جایزه نشد. گفته میشود این بازیگر توانمند برای بازی در فیلم جوکر در مدت زمان خیلی کوتاهی حدوداً ۲۳ کیلوگرم وزن کم کرده تا بتواند در سکانسهای به خصوصی از فیلم نقش آفرینی کند.
تاد فیلیپس، کارگردان فیلم جوکر پیش از این شکلگیری دنیای سینمایی جدیدی از فیلمهای DC با نام DC Black را تایید کرده که هدف متفاوتی را در مقایسه با فیلمهای ابرقهرمانی امروزی دنبال میکند.
گفته شده فیلمهایی که با محوریت این یونیورس ساخته میشوند بودجههای کمتری نسبت به آثار ابرقهرمانی خواهند داشت و به جای تمرکز روی صحنههای اکشن و جلوههای ویژه، بیشتر از همه به کاراکترها و شخصیت پردازی آنها توجه خواهند کرد. او اعتقاد دارد که کمپانیهای بزرگی مثل مارول توانایی ساخت فیلمهایی مانند جوکر را نخواهند داشت.
در دورهای زندگی میکنیم که ابرقهرمانان قلههای شهرت و محبوبیت را درنوردیدهاند و به عضو جداییناپذیر هنر هشتم تبدیل شدهاند. فیلمها و سریالهایی ابرقهرمانمحور که بر اساس کمیک بوکها یا بدون الهامگیری از آنها تولید میشوند، عضو جداییناپذیر صنعت تصاویر متحرک هستند و ارتباطهای معناداری را با هم شکل میدهند. قطعا وقتی کمیت این آثار بیشتر از حد مشخصی شود، شاهد شباهتهایی غیرقابل اجتناب خواهیم بود. سریال The Boys اما اتمسفر خاص و متفاوتی خلق میکند که نه تنها بکر است، بلکه حسابشده و دقیق دنبال میشود.
همین چند وقت پیش بود که Avengers Endgame توانست تقریبا ۲۰ فیلم یک یونیورس سینمایی را به پایان برساند و رکورد پرفروشترین فیلم سینمایی تاریخ را به نام خود بزند. پس از آن Spider-Man Far From Home اکران شد و مجددا قدرت ژانر ابرقهرمانی را از بعد پولسازی نمایان کرد. اما نکته جالب اینجاست که برای اثری دیگر از ژانر ابرقهرمانی باید چندین ماه صبر کنیم. همچنین لازم به ذکر است که نمیتوان انتظار داشت فیلم جوکر، بلاکباستری عظیم باشد. جوکر حتی بر اساس کمیکها هم تولید نشده و از این رو، بسیاری معتقدند بخش ابرقهرمانی آن قسمت کمتری از اثر را تشکیل خواهد داد. حال ممکن است طرفداران این ژانر سری به انیمهها بزنند و دنبال ابرقهرمانان ژاپنی بگردند. اما من پیشنهاد بهتری برای این دسته از افراد دارم: سریال The Boys. نخستین فصل این سریال به همان دلیلی که ذکر شد، در بهترین زمان ممکن پخش شده است. The Boys آمده تا عطش ابرقهرمانی مخاطبان را برای مدتی رفع کند و این رسالت خود را به شیوهای متفاوت، عالی انجام میدهد.
تا بهحال از خودتان پرسیدهاید اگر ابرقهرمانان واقعا وجود داشتند، در دنیای کنونی ما چگونه جا میگرفتند؟ از کلیشههای همیشگی داستانهای سوپرهیرویی خسته شدهاید؟ اگر جوابتان به این سوالات مثبت است، سریال The Boys دقیقا برای شما ساخته شده. این عنوان در خلاف جهت رودی بسیار عمیق و مواج حرکت و از همان ابتدا با بیننده ارتباط پویایی را برقرار میکند. آن هم در دنیایی واقعی که ابرقهرمانان مورد ستایش بسیاری واقع میشوند و نمیتوان یک روز با ندیدن تیشرتهای اسپایدرمن یا ماگ بتمن پشت سر گذاشت. همه اینها بدان معناست که ابرقهرمانان یک صنعت به شمار میروند و بسیار پولساز هستند.
تلاشهای غیررسمی و مستقل برای ورود به این صنعت عمدتا یا شکست میخورند یا حرف چندانی برای گفتن ندارند. همین چند وقت پیش بود که فیلم Brightburn به سینماها راه یافت و نتوانست به خوبی مقصود مورد نظرش را مطرح کند. برایتبرن قصد داشت سوپرمنی بد را به مخاطبش ارائه دهد و در نهایت فراموش کرد چگونه به آن پیچ و تابهای سینمایی ببخشد. اما اگر میخواهید بدانید کجا میتوان شخصیتی که این فیلم قصد نشان دادنش داشت را ببینید، باز هم باید به سریال The Boys سری بزنید. سریال نه تنها همان منطق را برای هر شخصیت بهتر عملی کرده، بلکه ارتباطات کاراکترها را نیز در نظر گرفته و آن را به نوعی برای انتقال پیامش به کار میبرد.
پیامی که کمیکهای اسپایدرمن و اقتباس زیبای ریمی قصد بیانش داشتند را به یاد دارید؟ «با قدرتهای بزرگ، مسئولیتهای بزرگی نیز میآیند». تمام تلاش اتمسفر خلق شده در The Boys این است که ایدئولوژی مطرح شده را نادیده بگیرد. یعنی اگر ابرقهرمانت مسئولیتپذیر و سختکوش باشد، در دنیای فاسد اطرافش جایی ندارد. و نکته جالبتر اینجاست که این ابرقهرمانان نمادی از خدایان دروغین جوامع مدرن هستند. صنایعی که در روز بارها کارهایی غیراخلاقی میکنند و پشت ماسک خیرخواه خود باقی میمانند. مردمی که تحمل پذیرفتن این موارد را نیز ندارند، به تحسین آنها پرداخته و روز به روز معده آنها را از غذایی به نام توجه سیر میکنند. دلیلی که بخش جامعهگرایانه The Boys قابل تحسین است، استعاره بزرگ دنیایش محسوب میشود. قسمتی از سخنانی که سریالهایی همچون Mr.Robot قصد داشتند با بیانی صریح و روشنگرانه ارائه دهند، طی این سریال در قالب یک تشبیه و استعاره بزرگ به ناخودآگاه مخاطب منتقل میشوند.
حتی دو گروهی که در The Boys وجود دارند نیز بیشباهت به جو مستر روبات نیستند. گروه «هفت» که متشکل از برترین (و در عین حال بدترین) ابرقهرمانان غول این صعنت یعنی شرکت Vought است و گروه «پسران» که در تلاشند تا این افراد از خود راضی را پایین بکشند. گروه هفت و به طور کلی شرکت وات درست مانند سرمایهدار داستان مستر روبات یعنی E Corp واقع شدهاند و پسران در اصل دار و دسته «الیوت آلدرسون» برای مقابله محسوب میشوند.
ما در طول فصل اول سریال The Boys دو شخصیت اصلی را شاهد هستیم. «هیو (هیویی) کمپبل»، انسانی بسیار معمولی و روزمره که در تحولی بسیار پردازششده بخش مهمی از خود را در مییابد و «انی جنوئری» که قصد دارد ابرقهرمانی درستکار و صادق باشد و به تنها هدف خود، یعنی نجات انسانها برسد. اما در قسمت اول تند و تیز این فصل متوجه میشویم که دنیای این داستان، جایی برای هر دوی این افراد ندارد. «اِی-ترین»، ابرقهرمان بسیار سریع گروه هفت از درون دوست دختر هیویی میگذرد و او را به قطرههای پخش خون تبدیل میکند و اینجاست که سیر تحول این شخصیت آغاز میشود. در اصل منحنی شخصیتی هیویی به قدری خوب تعریف میشود که ضعفهای کوچک و ریز فنی را پوشش میدهد.
سپس داستان شخصیت «بیلی بوچر» را با بازی «کارل اربن» به ما معرفی میکند. فردی که نقش «راست کول» شوخطبع داستان The Boys را بازی میکند. بوچر اما برخلاف کول سخنرانیهایی چند دقیقهای نمیکند و دنیای اطرافش را با لهجه بریتانیایی خود به شوخی میگیرد. نقابی که برخی انسانها پس از شکستهای خود بر چهره میگذارند و خود واقعیشان را مخفی میکنند. اربن در این نقش و «جک کویِید» در نقش هیویی به بهترین نحو با فیلمنامه و کارگردان ارتباط گرفتهاند و همین موضوع باعث شده با بیننده هم شبکهای از فعل و انفعالات را تشکیل دهند.
اتمسفر کلی روایت در کنار طنز عمدتا سیاهش، مسائل را بهطوری درامگونه جدی میگیرد.
قسمت اول این سریال حکم برگ برندهای را داراست که میتواند با بسیاری از آثار سینمایی رقابت تنگاتنگی داشته باشد. با اینکه در این قسمت سرعت معرفی دنیای وارونه سریال به مخاطب زیاد است، تعقل قابل تحسین پشت آن، این حماسه یک ساعته را به شدت منطقی میکند و ذهن بیننده را برای رویارویی با استدلالهای گسترده این فصل آماده میسازد.
قسمتهای بعد، از میراث نخستین اپیزود بیشترین بهره را میبرند و شیوه خود را در ارائه پیچشهای متفاوت داستانی به کار میگیرند. گاهی شاهد استفاده از المانهای زیرژانرهای متفاوت هستیم و کارگردان بهخوبی توانسته تعادل مد نظر بین این عناصر را حفظ کند. اتمسفر کلی روایت در کنار طنز عمدتا سیاهش، مسائل را بهطوری درامگونه جدی میگیرد و میتواند در کنار وحشیگرایانه بودن پیشروی داستانش، روی تپش قلب بیننده نیز اثرگذار باشد. در اصل بالانس ایجاد شده بین بخش درام بیشتر اجتماعی فیلمنامه و قسمت ابرقهرمانمحور مثالزدنی است و باید کلاهمان را به افتخار تیم سازنده برداریم.
بیشک نوشتن فصل اول سریال The Boys کار سختی محسوب میشود؛ مخصوصا با توجه به اینکه کمیکهای «گارث انیس» و «دریک رابرتسون» منبع اقتباس آن هستند. خلق دنیای سریال اما عالی انجام شده. نکته اینجاست که فیلمنامهنویسان کیفیت را فدای وفاداری صد درصدی به کمیکها نکردهاند و تغییرات راهبردی کارگشایی را در روند کلی روایت ایجاد کردهاند تا با مفاهیمی بهروزتر طرف باشیم. از طرف دیگر توانستهاند قسمتهای دوم به بعد را در همان حال و هوای افتتاحیه باشکوه خود حفظ کنند و تصمیمات کلیدی درستی را بگیرند.
اکشنی که The Boys در طول فیلمنامه ارائه میدهد اما کمتر از همردههایش است. یعنی مشخص است که در وهله اول بیان مفهوم ابرقهرمانان دروغین مطرح بوده، سپس تحول یا عدم تحول شخصیتهای درستکار جامعه مورد اشاره واقع شده و بعد از آن تازه به این پرداخته شده که باید اکشن هم در سریال جا داشته باشد. زیرکی صورت گرفته این است که این اکشنها به میزان درستی در سرتاسر روایت پخش شدهاند و با هم به تصویر کشیده نمیشوند. در حقیقت خبری از مبارزات بزرگ ابرقهرمانان و ابرشرورها نیست. این موضوع همچنین به مفهوم کلی نیز ربط دارد. در دنیایی که ابرقهرمانان کلیشهای همان ابرشرورها هستند و افراد معمولی باید نقش ابرقهرمانانی را بازی کنند که نزد جامعه شریر خوانده میشوند، قطعا نمیتوان انتظار نبردهای بزرگی داشت.
درست در جایی که با خودتان میگویید «این سریال هم داره حوصلهسربر میشه»، کارگردان پیچش داستانی فوقالعاده خود را رو میکند که موجب میشود نتوانید وسوسه دیدن قسمت بعد را نادیده بگیرید. از طرف دیگر، شخصیتهای فرعی به تدریج به داستان تزریق میشوند و شکل نهایی دستهبندیهای مختلف کاراکترمحور کم کم شکل میگیرد.
کریپک همچنین مرز مشخصی بین معرفی شخصیتها و پردازش آنها کشیده. یعنی تمام تلاش خود را کرده که از لایههای مختلف شخصیتی به همین راحتیها پردهبرداری نکند و در زمان و مکان مناسب، چه از نظر بصری و چه از نظر روند داستانی، جزئیات دلخواهش را به کاراکترها ضمیمه میکند. نمونه بارز این منطق، شخصیت «فرنچی» است. در ابتدا او را دلالی میبینیم که کارش تمیزکردن گندکاریهای دیگر افراد در قبال پول است. این وظیفه او در طول فیلم تغییراتی جزئی پیدا میکند، اما پیامش مدام تکاملیافتهتر و معنادارتر میشود. به گونهای که در انتها، ضعفهای روحی وی نمایانتر از همیشه هستند و به اصطلاح، ماسک او برای مخاطب برداشته شده. شخصیتهای Mother’s Milk و دختر مورد آزمایش واقع شده یا «کیمیکو» هم که دیرتر به داستان اضافه میشوند، منطق شخصیتهای فرعی دیگر را دنبال میکنند.
شخصیت استارلایت شاید در طول سریال کمتر به چشم بیاید، اما تأثیر بسیار مهمی در پیشرفت تکامل دید ما نسبت گروه هفت و کثیفکاریهای ابرقهرمانان را داراست. او در صحنههای مختلف، مانند استاندارد پاکی و صداقت در نظر گرفته شده و موجب میشود بیننده بفهمد چه زمانی ابرقهرمانان دیگر به جاده خاکی میزنند و این عمل غیراخلاقی از چه جنبههایی قابل نکوهش است. رابطه انی با مادرش هم از آن دسته مواردی است که در دیگر فیلمها و سریالهای ابرقهرمانی نمیبینید. بیان این موضوع کلیشهای که انتظارات والدین و بچهها میتوانند تفاوتهای زیادی داشته باشند، باز هم در قالب تشبیه بزرگ کلی قرار گرفته و به طوری بینظیر، قسمت نوجوانانه یا جوانانه همیشگی اینگونه روایتها را به شیوهای متمایز تشکیل داده. او همچنین این ایدئولوژی را مطرح میکند که حتی ابرقهرمانان هم میتوانند مشکلات انسانهای معمولی را داشته باشند. یعنی طبقات مختلف جامعه معضلهایی دارند که دارای شباهتهایی با یکدیگر هستند.
از بازیگران دیگری که اشاره نکردن به ایفای نقش عالی آنها خالی از لطف است، میتوان به «الیزابت شو» و «آنتونی استار» اشاره کرد. شو در نقش «مدلین استیلول» یا همان مدیر اجرایی شرکت وات، به بهترین شیوه زنی قدرتمند، حمایتگر و از همه مهمتر مدبر را به تصویر کشیده. استار نیز در نقش ابرقهرمان برتر و والای گروه هفت، یعنی «هوملندر» قرار گرفته و او نیز توانسته سوپرمنی منفی و آنتاگونیستگونه را به مخاطبش بشناساند. رابطه این دو نیز زیبا اما پیچیده است. «سایمون پگ» هم در نقش پدر دلسوز و سادهلوح هیویی، نقشی را بازی میکند که انگار برای آن ساخته شده و انتخاب بازیگری حتی در این سطح هم راضیکننده است.
یکی از مواردی که توجه مرا جلب کرد، هویت مخفی برعکس ابرقهرمانان داستان است. در دیگر فیلمها و کمیکها، هویت مخفی شخصیتهای اصلی در حقیقت همان چهره ابرقهرمانشان است. مانند «بروس وین» که هویت مخفی بتمن را داراست یا «پیتر پارکر» که به طور مخفیانه لباس اسپایدرمن را بر تن میکند. البته، در برخی مواقع آنها مجبور به افشای این هویت مخفی خود میشوند. مانند کمیکهای Civil War که در آنجا، پارکر هویتش را برملا کرد. اما در The Boys این ماجرا برعکس است. هویت مخفی ابرقهرمانان در اصل همان ظاهر معمولی یا انسانی آنهاست و نام و پوشش ابرقهرمانیشان، هویتی اصلی به شمار میرود.
فیلمبرداری سریال The Boys خلاقانه و از همه مهمتر نو است. درست است که شاهد همان قاببندیها و ترنزیشنهایی هستیم که در دیگر عناوین این ژانر یافت میشوند، اما اتمسفر کلی برعکس اثر، دست فیلمبرداران و کارگردان را برای کشاندن خلاقیتهای خود از داستان به حلوههای بصری نیز باز گذاشته. برای مثال قاببندی کلوزآپ دوربین هنگام حملههای اضطراب هیویی با موسیقی ثابتش، درست همان حس مد نظر کارگردان را به شما نشان میدهد: اضطراب با چاشنی خشم. از طرفی، دوربین معمولا همسطح یا پایینتر از چهره هوملندر قرار میگیرد تا سلطه او بر اتمسفر کلی را نمایان کند. نورپردازی و استفاده از جلوههای ویژه نیز به کمک این شخصیتپردازی آمده و در مکانهای تاریک، چشمان قرمز هوملندر در مرکز توجه قرار میگیرند تا تکاملبخشی بر نماد اهریمن داستان باشند.
از طرف دیگر میبینیم بیشتر لوکیشنهای سریال در محلهایی بسته و تقریبا خفه واقع شدهاند. اینجاست که نماهای بسته سعی بر القای این مفهوم را دارند که آدمهای خوب داستان ما یا همان پروتاگونیستها، به صورت زیرزمینی و مخفیانه فعالیت میکنند و در صورتی که روی زمین بیایند، شانس بقای کمی خواهند داشت. همچنین یکی از کارهای زیبایی که به چشم من آمد، استفاده از نمای نقطه نظر ابرقهرمان نامرئی داستان، یعنی «ترنسلوسنت» است.
موسیقی بخش دیگری است که تحول هیویی به شدت تأثیرگذارتر میشود. برای مثال استفاده از ویولن به شیوههای کلاسیک و تقریبا شبیه به Vertigo از «آلفرد هیچکاک» در صحنهای که او وسایل اتاقش را خرد میکند، با بازی فوقالعاده کویید همراه شده و یکی از بهترین سکانسهای کل سریال را ساخته. از طرف دیگر، استفاده «جیمز گان»طور از موسیقیهای ریتمیک و مشهوری که ترانه یا ملودی و سازبندیشان با صحنه همخوانی دارد، موجب شده فیلم پویاتر به نظر برسد. مخصوصا انتخاب موسیقی در اولین قسمت با وسواس بیشتری صورت گرفته و بیننده را به سفری دور جهان میرود. سفری که از آمریکا آغاز میشود، با سیری در کوچه و پسکوچههای فرانسه ادامه مییابد و در نهایت، لندن جنگ جهانی دوم را برای نقطه پایانی خود انتخاب میکند.
پاراگراف بعدی بخشی از داستان سریال را اسپویل میکند
اگر بخواهم برخوردی صادقانه داشته باشم، پایانبندی فصل اول The Boys چندان هم بیعیب نیست. بزرگترین عیبی که مخاطب را آزار میدهد، اندینگی است که او را بین زمین و هوا نگه میدارد. درست است که این تصمیم کارگردان در راستای این صورت گرفته که تعلیق داستان را بیشتر کند، اما باز هم روایت را بیش از حد باز میگذارد. بعد از اینکه رازها برملا میشوند، بد نیست تا حداقل دورنمایی از آینده کلی یونیورس خلق شده را ببینیم و بدانیم مسیر بعدی سریال در کدام جهت پیش میرود. این کلیفهنگر همزمان با غافلگیرکننده بودنش، ناامیدکننده هم هست. عیب دیگر این فصل که نمیتوانستم بدون اسپویل به آن اشاره کنم، تدوین صحنههای مرگ خشن و خونبار خود است که کمی شلخته و خارج از نظم مورد نیاز به نظر میرسد. برای مثال در صحنهای که جمجمه صاحب خانه از خدا بیخبر در ماجرا خرد میشود، تدوین باعث سردرگمی مخاطب شده و نمیگذارد وخامت این اتفاق درون دل او احساسی تاریک ایجاد کند. ناسلامتی یک انسان مرده! پایان اسپویل
سریال The Boys به خوبی از پس القای پیامش به مخاطب برآمده. در دنیای تجاری امروز، ابرقهرمانان هم مانند بستری برای سرمایهگذاری هستند و حضور آنها در دنیای واقعی ممکن است پیامدهای بد و ناگواری داشته باشد. در دورانی که ژانر ابرقهرمانی پر از کلیشههای تکراری شده، د بویز با پرسپکتیو متفاوت خود آن را به روشی متمایز احیا میکند و برای هر طرفدار این ژانر ایدههای تازهای را به تصویر میکشد. به شخصه نمیتوانم برای انتشار فصل بعدی آن صبر کنم.
والت دیزنی سال بینهایت پر پول و موفقی را پشت سر گذاشته و نهایتاً چندی دیگر قرار است به میدان رقابتِ سرویسهای استریم هم وارد شود. سرویس +Disney از همین حالا منتظران بسیاری دارد و ابرکمپانی والت دیزنی با یک پیشینه طولانی و درخشان و همچنین آثار جدیدی که معرفی کرده میتواند از طریق سرویس استریم جدید خود درآمدزاییاش را از این هم بیشتر کند.